يزدانيزدان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
زندگي عاشقانه مازندگي عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

يزدان مامان

بزرگترین قدم برای استقلال یزدان

1392/8/26 7:09
نویسنده : مامان حبه
629 بازدید
اشتراک گذاری

 

وابستگی یزدان بیش از حد بود و تمام امیدش واسه خواب شیر بود.خیلی پرس و جو کردم تا اینکه به بهترین نتیجه برسم و تصمیم خودم رو بین  روش های مختلف این کار  بگیرم.

ادامه داستان ...

حتی وقتی تازه شام می خورد و می خواستم بخوابونمش مه مه می خواست.می گفتم نه الان غذا خوردی و روپام بذارم تا بخوابی ، یزدان هم در جواب می گفتش که : مه مه می خورم که عمو فیتیله ببینه یا عمو قناد ببینه و ...

هر چه وابستگی یزدان به این مورد بیشتر می شد نگرانی من هم بیشتر و بیشتر. حتی 1 سال و 10 ماهگی اقدام به این کار کردم که با گریه های شدید یزدان ، پشیمون شدم.

بعد از کلی تلاش برای قطع شیر مادر خوردن یزدان بالاخره چند روز تعطیلی پیدا شد و بهترین زمان برای این کار بود.البته باید 2 سال کامل می شد این کار رو انجام می دادم. ولی می خواستم بحران تغییر مهد کودک رفع بشه تا از نظر روحی مشکلی واسه یزدان پیش نیاد.

دوشنبه شب(20-8-92) آخرین وعده ی شیر خوردن یزدان بود و من هم کلی عکس گرفتم تا آخرین مه مه خورون رو یادگاری داشته باشم.

سه شنبه از اداره که اومدم آقای همسر می گفت اگه می تونی باز هم شیر بده و قطع نکن.خیلی نگران بود.

من هم با اقتدار تمام گفتم که بهترین فرصته . شوهری  پیشنهاد داد که اگه این کار واسه شب بمونه ممکنه شکه بشه و نتونه باهاش کنار بیاد و از خواب ظهر شروع کنیم به زمینه سازی.

من هم قبول کردم.

صبر زرد چند ماه پیش از عطاری گرفته بودم و یکمش رو تو آب حل کردم .اولش می خواستم مایع تلخ مزه رو بزنم سر ... ولی فکر کردم که اگه یکم با همین مواد کثیفش کنم و شکل زشتی بشه بهتره.

این کار رو کردم و داوطلبانه از یزدان جون دعوت کردم که بیاد و بخوابیم و مه مه بخوریم.

یزدان خوشحال اومد .طبق معمول تو رختخواب خوابید و گفت : مه مه بخوریم.

من هم گفتم بیا بخوریم و تا ظاهر زشتش رو دید و من هم گفتم که ای مه مه ی بد پی پی کردی .وای ببین چقد کثیف شده . تلغ  هم شده.

یزدان خیلی بدش اومد و گفتم بیا رو پا تکون تکون بدم و سی دی نگاه کن.اون هم قبول کرد و سی دی رو نگاه کرد و بعد از نیم ساعت دوباره گفت مه مه. من هم نشون دادم و دوباره همون حرفا و اون هم ابراز تنفر کرد.

.بابایی هم که رفته بود بیرون زنگ زد و  نتیجه رو پرسید و من هم بلند بلند تعریف کردم که: بابایی مه مه پی پی کرده یزدان هم گوشی رو گرفت و واسه بابایی تعریف کرد.

ظهر نخوابید.

بعد که بابایی اومد رفتیم بیرون و مسجد و بعد هم پیش ستایش و ستیلا و کلی تنوع واست ایجاد شد.می خواستی تو ماشین بخوابی که بیدار نگهت داشتم.

شب موقع خواب دوباره دراز کشید و  گفت مه مه ولی تا نشون دادم راضی شد و اومد رو پا ولی الکی شروع به گریه کرد من که می دونستم دلیلش چیه ولی با عزاداری تلویزیون سر گرم شد و خوابید.

ساعت 8 خوابید تا 12 خبری از بیدار شدن نبود تا اینکه 12:15 بیدار شد و گریه کرد من هم همه چی آماده داشتم و هر چی پیشنهاد دادم نخورد .2 ساعتی گذشت. همه این مدت رو رو پاهام بود و باالاخره یکم شیر میهن خوردو یکم دوغ و گذشت.تا صبح 2 بار دیگه بیدار شد ولی طولانی نبود و تا رو پام میذاشتم می خوابید.صبح هم ساعت 6 سر حال و مثل همیشه خندون بیدار شدو رفت سراغ شیر و دنت و ...  تا تونست خورد.

صبح هم با زندایی اینا رفتیم عزا داری و ظهر رو پای زندایی خوابید. به زندایی و امیر مهدی هم نشون داد که پی پی کرده.

تازه یادش اومده بود که مامانی بشورش!!! من هم به روی خودم نیاوردم.

تا شب سرش گرم بود و موقع خواب شب، باز یکم بهونه گیری کرد ولی عالی بود.دو سه بار بیدار شد و یکم دنت خورد.

ظهر روز سوم هم راحت خوابید و باز شب سوم :با خورن چوب شور خوابش برد و یکی دو بار بیدار شد.با اینکه می گن اگه شب سوم شیر بدی صبور می شه ولی از ترس اینکه یادش بیاد این کا رو نکردم.

اما تلافیشو شب چهارم در آورد.خیلی بی تابی می کرد.همش هم تقصیر معده ی خالیش بود.شام خوب نخورد.

صبح ها هم تا بیدار می شد شروع به خوردن شیر و دنتش می کرد.

شیر رو تو شیشه هم خوب می خوره.البته خدا کنه عادت نکنه.

در هر صورت خدا رو شاکرم که خیلی خوب گذشت و پسر صبورم در کنار اومدن با این موضوع عالی بود.

یزدانم دوستت دارم.

یزدان جون تا سن 2 سال و 2 ماه و 7 روزگی شیر مادر خورد. نوش جونت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ame hoda jun
25 آبان 92 12:50
Ramz mikham.
مامان حبه
پاسخ
چشم عزیزم.واست خصوصی گذاشتم.
مامان اهورا(نرگس)
25 آبان 92 16:04
رمز!!!!!!!!!
مامان حبه
پاسخ
رمزش رو برداشتم عزیزم.